سیمین ...

ساخت وبلاگ

  امروز دنبال دخترم رفتم برای اولین جلسه تمرین تیم . سه شنبه بود امروز . دلم خواست با سیمین تلفنی حرف بزنم . زنگ زدم فکر کنم سرش شلوغ بود جواب نداد ولی می دونستم خودش زنگ میزنه . عصریه زنگ زد و کلی حرف زدیم . کلی درد و دل کردیم و از اوضاع جامعه و مدرسه ها گفتیم . گفت انگار مردم جامعه به خواب رفتند . ولی من بیدارم ، تو هم بیداری . 

حس خوبی بود حرف زدن باهاش . گفتم خاطرات خوبی از شما توی ذهن ما موند . شما توقع ما رو بالا بردی از مدرسه و مدیر مدرسه . گفتم یه روز میام دیدنتون.  گفت حتما بیا خوشحال میشم .

ننوشتن !...
ما را در سایت ننوشتن ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6raha96a بازدید : 109 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 11:57