ای دور ...

ساخت وبلاگ

یعنی هی هر روز دریغ از دیروز ! یعنی چه موقع ما دسترسی پیدا می کنیم به گوگل و ایمیل و تلگرام و واتس آپ و اینستا؟ یعنی دیگه چه موقع می تونم احوال دوستام رو بپرسم یا تلفنی باهاشون حرف بزنم؟ یعنی ما الان باید اینجوری توی شرایط بی خبری قرار بگیریم ؟ یعنی برگشتیم به دهه هفتاد؟ یعنی توی دنیا جای دیگه ای هست که اینجوری باشه و حکومتش فکر کنه مردم کشورش نباید با دنیا ارتباط داشته باشند؟ 

این روزها گاهی خسته میشم از روزمرگی ، حوصله خوندن کتاب هم نداشتم، امروز کیک پختم . هوا هم سرده و برف اومد ... دل تنها و غریبم گرفته ... امشب زنگ زدم تلفنی احوال اکرم رو پرسیدم . بعدش لیلا م بهم زنگ زد . گفت به یادت بودم گفتم احوالت رو بپرسم . گفتم باور می کنی منم دیروز داشتم بهت فکر می کردم ؟؟؟ دوست دوران دبیرستان که الان پزشک فوق تخصص اطفال هست و پارسال بعد از ۲۰ سال دیدمش . لیلای مهربان و بسیار بامرام ... سال دوم دبیرستان نیمکت جلویی من می نشست . چقدر آتیش میسوزوندیم ... و حالا توی این شب سرد برفی که دسترسی به نت نداریم یاد من افتاده و زنگ زده حالم رو بپرسه... عمرا فکر نمی کردم لیلا به یادم باشه ...

این روزا خیلی یاد رفیقی میفتم که یه زمانی سنگ صبورم بود . و حالا دیگه نیست . نیست و من زیاد به یادش میفتم.  اون رفت و من از همه فاصله گرفتم . تنهایی و غربتم را گاهی با ریحانه و بچه هاش پر می کنم . امروز رفتم بهش سر زدم و ازش دستور پخت یه کیک رو گرفتم . بعدشم اومدم خونه  و کیک پختم . 

امشب دلم می خواست بشینم پشت پنجره و به آسمان و هوای سرد بارانی و برفی نگاه کنم و با کسی حرف بزنم که فکر می کنم منو از پشت پنجره می بینه... با کسی حرف بزنم که توی آسمونه ... بگم رفیق خوب شد رفتی و این روزا رو ندیدی ... اگه بودی لابد بهم می گفتی : بی خیال . سخت نگیر . ما بدتر از اینا هم دیدیم . می گذره... شاد باش و دل ببند به همین گرمای زندگی روزمره ات . 

نیستی ولی هستی ، خودت یه جا نوشته بودی ، نوشته بودی نیستی معنا نداره ، همه در این دنیای هستی، هستند . شاید یه کم دورتر ... 

برام دعا کن ای دور ! 

ننوشتن !...
ما را در سایت ننوشتن ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6raha96a بازدید : 101 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 11:57