صدای مهربانت ...

ساخت وبلاگ

زنگ زد ! بالاخره زنگ زد . از ساعت 11 تا یه ربع به یک یعنی حدود دو ساعت حرف زدیم . به تلافی یک سال  سکوت ... بازم درباره ی همه چی حرف زدیم ... از اقتصاد و وضعیت خونه و خرید و فروش ... از سفرهامون ... از اینکه توی این یک سال کجاها رفته ... من از سفرهام گفتم و اینکه کجاها رفتیم و چی خوردیم ... درباره ی ماهی سوف حرف زدیم . اینکه من شمال ماهی سوف خریدم و اونم ذوق کرد که رستوران گیلانه ماهی سوف خورده و خیلی خوب بوده ... درباره ی مایک گفت و اینکه سرطان داره و امسال یه روز از صبح تا عصر باهاش رفته موزه و گردش و رستوران و کلی بهش خوش گذشته و حالا هم قراره یه روز اون بیاد دیدنش ... یادش بود که اون روز ، روز تولدش مایک زنگ زده بود ... همه چی رو یادشه ... بهتر از من ... ولی هرجاش به نفعشه و می خواد خودشو بزنه به کوچه علی چپ میگه یادم نیست . کلی گفتیم و خندیدیم و انگار نه انگار که یک سال بوده منو بلاک کرده ... گفت لابد حقت بوده ! لابد یه چیزی گفتی و مخ و مغزم رو خوردی که بلاکت کردم . بعد گفت یه دفتر بذار و سر تیتر خبرها و حرفهات رو بنویس تا جمع بشه ، شش ماه دیگه که تلفنی حرف زدیم همش یادت باشه و تند تند برام بگی ... بعد حرف این شد که تو بلاک کردی و تو انفرند کردی و این حرفها ... رفع بلاکم کرد همون وقت ... فیس بوک رو گفت خودت انفرند کردی حقته ... منم گفتم اره بابا فیس بوک رو بی خیال ... پارسال دو بار اومده ایران . هر بار یک هفته ... امسالم لابد میاد . بهش گفتم بهم خبر بده ... شاید تونستم و اومدم دیدمت . گفت عذاب وجدان می گیرم برای دو سه ساعت بکشمت تهرون ... منم نمی تونم بیام شهر شما ... گفتم حالا تو خبر بده شایدم شد یه جوری نصف روز ببینمت ... 

آروم بودم ... راحت حرف زدیم ... الانم دیروقته ... گفتم چند خطی بنویسم یادم باشه ... فردا شاید بازم اومدم نوشتم ... یادم باشه این روزهای اخر مهرماه رو ... یادم باشه دیگه زیاد حرف نزنم ... سر تیتر اخبار رو جمع کنم برای چند ماه دیگه ... 

ننوشتن !...
ما را در سایت ننوشتن ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6raha96a بازدید : 109 تاريخ : پنجشنبه 13 دی 1397 ساعت: 10:39