دنیا ...

ساخت وبلاگ

این روزا توی یه حالی هستم که نمی دونم خوشحال باشم یا ناراحت !

یعنی یهو خیلی حس خوشحالی و آرامش دارم ... یهو هم دلم میگیره ...

تازگیا بیشتر ترجیح میدم یه ساعاتی رو بی خیال بگیرم بخوابم ... وسط خواب و بیداری به این فکر می کنم که عمرم داره میره الکی ... ولی بعدم میگم بی خیال ... حالا مثلا بلند بشم چه کاری بکنم ؟!

کلا یه این نتیجه رسیدم که توی این دنیا برای هیچی زیاد نباید توی سر و مغزت بزنی ... یعنی همچین زیاد ارزشش رو نداره ... تازگیا تند و تند اقوام و دوستان و آشنایان دارند میمیرند ! آدم به یه سن و سالی که می رسه انگار بیشتر مرگ رو میبینه و حس می کنه ... خیلی از آدمهایی رو میبینی که یه زمانی چقدر توی سر و مغزشون زدند برای یه چیزای الکی ، چقدر جیغ و داد کردند ، چقدر دعوا کردند ، چقدر حرص و جوش خوردند ... بعدشم زرتی افتادند مردند ... یعنی اگه اینقدر توی سرشون نمی زدند شاید اوضاع بهترم بود ... حداقلش کمتر حرص می خوردند ، دیرتر پیر می شدند ، دیرتر میمیردند ! 

یعنی گور پدر دنیا که بخوای حرص الکی بخوری ، برای بچه ، یا برای مال دنیا ، یا برای چیزای الکی تر خودتو عذاب بدی ، بعدشم همه رو بذاری و بری ... 

به نظرم فقط یه نام خوب ممکنه از آدم باقی بمونه ... اگه لبخند زدی ، اگه عشق ورزیدی ، اگه مهربونی کردی ، اگه گذشت کردی ، اگه بخشنده بودی ، اگه دل کسی رو شاد کردی ، همیناست که ممکنه ازت به نیکی یاد کنند ... بگن خدا بیامرز مهربون بود ، خوش خنده بود ، دست و دلباز بود ، دست و پاش خیر بود ، خیرش به بقیه می رسید ...

بقیه اش دیگه حرف اضافه است ... 

ننوشتن !...
ما را در سایت ننوشتن ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6raha96a بازدید : 93 تاريخ : سه شنبه 15 خرداد 1397 ساعت: 9:33