تو همیشه در ذهن من هستی ...

ساخت وبلاگ
سلام عشقم
خیلی دلم برات تنگ شده ... خیلی بی تابم ... گاهی میشینم ایمیلها یا چتهای چند سال پیش رو می خونم ... دیوونه ام دیگه ... می دونم ! دست خودم نیست ... هی یادت می افتم ... هی نفسم میگیره که چرا دوری و نیستی ! چرا نمی تونم باهات حرف بزنم !
امروز اول آذرماهه ... میبینی چه تند داره می گذره روزها و ماهها و سالها ؟ از خرداد تا آخر شهریور باهات حرف نزدم و سراغت رو نگرفتم ... گفتم بذار راحت باشی و شاید خودت بیای سراغم رو بگیری که نیومدی . اواخر شهریور اخرش دلم تاب نیاورد و دو سه تا پیام گذاشتم . جواب دادی . اوایل مهر تلفنی حرف زدیم ... چند روز بعدش برات چند تا پیام گذاشتم و دوباره دیوونه شدی ! دوباره زدی به سیم آخر ... دوباره همه چی تموم شد ... دو ماهه دوباره ازت بی خبرم و نمی تونم باهات حرف بزنم ... نمی دونم تا کی ادامه داره این روند ... تحمل نداری که بهت نزدیک بشم ... تحمل حرفها و احساساتم رو نداری ... نمی دونم چیکار کنم ... خیلی سخته ... خیلی سخت ... ولی دارم روزها رو می گذرونم ... 
ننوشتن !...
ما را در سایت ننوشتن ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6raha96a بازدید : 81 تاريخ : شنبه 4 آذر 1396 ساعت: 3:00